یکی مثل هیچکس

سلام غزل جان میلت هک شده هروقت اومدی وب تو بخش نظرات کامنت بذار

یکی مثل هیچکس

سلام غزل جان میلت هک شده هروقت اومدی وب تو بخش نظرات کامنت بذار

کاش آدما زود قضاوت نکنن

کاش آدما زود قضاوت نکنن


به سرعت از پله های اتوبوس بالا رفت و خود را بین مسافرین جا داد


بعد از چند ایستگاه اتوبوس کم کم خلوت شد ولی هنوز سر پا ایستاده بود

و با تکانهای شدید اتوبوس تکان می خورد

ناگهان حس کرد کسی از پشت سر بهش خورد

توجهی نکرد...!

دوباره (همون شخص) بهش خورد

نمی خواست برگرده و اونو ببینه شاید یه جور بی تفاوتی یا خجالت یا.....

دوباره.......

دیگه عصبانی شده بود و هزاران فکر توی سرش می چرخید

با اینکه برای یکبار هم بر نگشته بود تا چیزی بگه یا حتی اونو ببینه

ولی شبح پلیدی رو پشت سرش حس می کرد

دوباره.....

دیگه طاقت نیاورد و همونطوری که بر میگشت

سیلی محکمی توی گوش شخص پشت سرش زد

ولی تازه او دختر بچه کوری رو که با عصای سفید و عینک سیاهی

که چند قطره اشک از زیرش سرازیر بود دید

یک طرف صورت دختر بچه سرخ بود

تا چشم کار می کند...

تا چشم کار می کند چشم انداز است.... که چشم انتظار نگاه توست .

یا خواب میبینیم یا خوب نمیبینیم...!!

یا خوب فکر کن یا فکر خوبی کن...

نگاهش وابسته بود چون پنجره اش بسته بود ...!!

دست بزن داری.... برای دیگران دست بزن...

سکوت زبانی لال و چشمانی زلال دارد...

کودک درونم بزرگ شد.... و حالا برای خودش مردی شده...!!

رقص آتش را به تماشا نشستم.... اتیش پاره چه رقصی می کرد...!!!

چشمم آب نمی خورد... اشکم از کجا اب میخورد؟؟!!

تنهایی

حالا دیگر
نه از حادثه خبری هست
و نه از اعجاز آن چشم های آشنا

.
.
.

از دلتنگی ها هم که بگذریم
تنهایی
تنها اتفاق این روزهای من است . . .

آرزو...

 

گاهی وقتها آرزو میکنم تو چند لحظه ای خودتو جای من بذاری و من باشی، دلت دل من باشه،

چشمات چشمای من باشن، روحت روح من باشه، تمام وجودت برای من باشد... اونوقت

خواهی دید من چقدر واسه رسیدن به تو بی قراری میکنم ... اونوقت خواهی دید چقدر شبها

و روز ها از دوری تو اشک میریزم، احساس خواهی کرد من چقدر تو رو دوست

دارم و احساس خواهی کرد عشق رو که تمام وجودم را فرا گرفته و به من وابسته شده.

کاش این آرزو تبدیل به حقیقت میشد تا تو منو بیشتر از همیشه باور داشته باشی ...باور...

گاهی اوقات

گاهی اوقات

احتیاج به یه آدمی داری?
یه دوستی?
که وایسته رو به ‌روت
که توی چشمات نگات کنه
و محکم بزنه تو گوشت
که تو? صورتت خم شه و دستت رو بذاری روی گونه‌ت و دوباره نگاش کنی
ببینی که خشمگینه?
ببینی که از دستت عصبانیه
توی اخم صورتش ببینی که دوستت داره
ببینی که دوستته.
که نگاش کنی? همون‌جوری که دستت روی صورتیه که اون بهش کشیده زده?
که بهت بگه « تو چته؟ بسه? به خودت بیا .. تو چته .. »
که سرت فریاد بکشه ..
که تو یه هو بلرزی?
که بری بغلش?
که بغلت کنه?
همون دستی که کوبید تو صورتت رو بذاره رو سرت? توی موهات?
که سرت رو فشار بده توی گودی‌ شونش?
که تو چشمات رو ببندی?
روی شونه‌ش گریه کنی?
بلرزی?
و با خودت فکر کنی که « تو واقعاً چته .. »