وقتی با دوستی برخورد می کنیم که مثل ما فکر نمی کنه .
وقتی با عزیزی مواجه می شویم که نظراتش ظاهراً کاملاً مخالف با نظرات ماست .
وقتی با انسانی روبرو می شویم که خط بطلان بر اندیشه ها، باورها و اساسی ترین اصول اعتقادی ما می کشد .
به یاد این اثر بسیار ارزشمند از مارکوس رائتز بیفتیم :
شاید او هم به همان حقیقتی ناظر است که ما ناظریم! ولی از زاویه ای دیگر .
سعی کنیم علاوه بر شنیدن نظرات دیگران، زاویه دید آنها را هم دریابیم .
از این طریق خیلی راحت تر از گرفتاری در دام تعصب رهایی می یابیم .
از این طریق خیلی راحت تر به تفاهم می رسیم .
از این طریق خیلی راحت تر به حقیقت نزدیک می شویم .
فقط باید باور کنیم که ما هم به همه حقیقت آن گونه که هست آگاه نیستیم .
فقط باید باور کنیم که دو مفهوم ظاهراً متضاد ممکن است وجوه متفاوتی از یک حقیقت باشند .
که ما ارتباط بین آنها را نمی دانیم و به همین دلیل متضاد به نظر می آیند .
سلام خوبی؟ به ما سر نمیزنی؟
خوشحال میشم وبلاگت رو توی دایرکتوری سایتم لینک کنی.
ُلام مرسی شما خوبی؟
ممنون ک اومدی
باش میام
ردیف را گم کرده ام..
قافیه را رها…
حالا آزاد آزاد
درد می کشم…!
آپَم
دنـــدانپزشکـــ آخرین دندان گــــــرگ را کشید!
نگاهی به صورت گرگ انداخت و پوزخندی زد
گرگ زیر لب گفت:بخنــــــــد.......
اینست عاقبت گرگی که عـــــــــاشق گوسفندی شده باشد....!
+آپم