یـه وقتـــایـی مـی خـــوام بنــــــویسـم
امـــــا نمیدونـــــــــــــــــــم از چــی ؟!
از خـــــودم ؟!
از تــــــــــــــــــــو؟! یـا..............!!!
از پیلــه ی تنهــــایــی هـام بیـــــرون میـام
پـــــرده ی خاطــــــرات پـاییــزی م رو تکـــون میـــــدم
و از لا بـه لای حـریـــــــــری بـه رنگـــــــ آبــان
لحظـــه هـای عـــــاشقانـه ی
بـا تــــــو بــودن رو مـی بینــم
لحظـــه هـایـی کـه صــدای بــــــوسه هـات
بهـم زندگـــــــــی بخشیــد
و شــدی تنهــا عشـــــــــــــق زندگــی مـــــن
امــــــا نمـی دونــم چــــــــــــــــــرا ؟!
ادامه مطلب ...
من به مدرسه میرفتم تا در س بخوانم
...تو به مدرسه میرفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی
او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا
من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم
تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود
او هر روز بعد از مدزسه کنار خیابان آدامس میفروخت
معلم گفته بود انشا بنویسید
موضوع این بود علم بهتر است یا ثروت
ادامه مطلب ...
تو کجایی سهراب؟
آب را گل کردند
چشم ها را بستند و چه با دل کردند…
وای سهراب کجایی آخر؟……
زخم ها بر دل عاشق کردند
خون به چشمان شقایق کردند..
تو کجایی سهراب؟
که همین نزدیکی عشق را دار زدند,
همه جا سایه ی دیوار زدند…
وای سهراب دلم را کشتند…..
ازکسانیکه از من متنفرند سپاس، آنها مرا قوی تر میکنند.
از کسانی که مرا دوست دارند ممنونم، آنان قلب مرا بزرگتر می کنند.
ازکسانی که مرا ترک میکنند متشکرم، آنان به من می آموزند که هیچ چیز تا ابد ماندنی نیست.
از کسانی که با من میمانند سپاسگزارم، آنان به من معنای دوست واقعی را نشان می دهند.
1. خوابیدن رو پای مامان وقتی کلی خسته ای
2. خوابیدن رو شونه ی عشقت وقتی کلی تنهایی
3. خوابیدن با چشمای باز وقتی استاد داره درس میده