ای کاش می شد مثل یه برگ زرد توی پاییز زندگی رو رها کرد و خود رو به دست باد سپرد... ای کاش می شد
می خواهم بمانم تا جایی که بتوانم و نفس داشته باشم و دستان بی جانم یاری ام کنند.
میخواهم دیروز را به امروز و امروز را به فردا بچسبانم! میخواهم دلتنگی ها یم را بیرون بریزم و از پشت پنجره ی آبی آسمان خدا به زندگی نگاه کنم.
ولی این بار نگاهم معنای بیشتری دارد... که تور را خواهم گفت.