گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را
که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم
آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟
گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی
که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی،
من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی،
من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد،
با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم
گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟
ادامه مطلب ...به یکی از دوستان پزشک تلفن زدیم گفتیم
حالمان ناخوش
است دیشب تا صبح یکدم آسوده نبودیم . گفتند:
وزیت نگرفتید من سر در نمی
آورم و علم پزشکیم بدون وزیت کارایی ندارد
گفتیم بلند شو بیا ویزیتت
را می دهیم گفت تو مریضی من بیام . گفتیم
دور از جانتان گلاب برویتان :
خر
را میبرند پیش بار نه بار را می آورند پیش خر
گفت دارم می آیم .
عجب
شدیم تاثیر این کلام بر ایشان؟
،،،
دوستت دارم تا همیشه ... تا ابد ... دوستت دارم
تا جنون ...
تادیوانگی ... دوستت دارم تا گریه ...
تا بهانه ... دوستت دارم
تا خاطره ... تا مهربانی
دوستت دارم تا نوازش ... تا بوسه ...
دوستت دارم
تا انتظار ... تا تحمل ... دوستت دارم تا زخم ...
تا
ضربه ... دوستت دارم تا شکستن ... تا عذاب ...
دوستت دارم تا
خاطره ی تو کوچه ی احساس مرا پُر می کند
و زمان زمزمه ی قلب
توست برای من .
کاش پنجره ات را رو به خیالم باز می کردی
تا
من در نگاهت پرواز کنم.
به شکرانه ی عشقت ، قدم توی
دلت می زارم،
بلکه قلب ِ بی پناهم کمی آروم بگیره...!