یکی مثل هیچکس

سلام غزل جان میلت هک شده هروقت اومدی وب تو بخش نظرات کامنت بذار

یکی مثل هیچکس

سلام غزل جان میلت هک شده هروقت اومدی وب تو بخش نظرات کامنت بذار

جلوتر از زمان رفتن یعنی ...


می‌دانی! جلوتر از زمان رفتن
  یعنی بیش‌تر دوست‌داشتن، بیش‌تر مهربان بودن!         جلوتر از زمان رفتن
 
یعنی بیش‌تر گام برداشتن، تلاش‌کردن
 
لحظه‌های شاد را بیش‌تر دیدن
 
خنده‌ها را بیش‌تر کردن
 
        جلوتر از زمان،
 
یعنی بیش‌تر حس‌کردن، نگاه‌کردن
 
حتی بیش‌تر شکرگزار بودن،
 
        جلوتر از زمان،
 
یعنی، پشت و روی دنیا را دیدن!
 
کشف‌کردن، آفریدن، زندگی‌کردن
 
        جلوتر از زمان
 
یعنی از عشق هم پیشی‌گرفتن!

عینک ذهن

 

 

 

 

گاه یک تصویر چقدر زیبا می تواند، مفاهیمِ عمیق فلسفی و معرفت شناسی را نشان دهد.
نظریه «عینک ذهن» کانت، همه تلاشش را کرده تا همین نکته کاریکاتور را توضیح دهد.
قصه ی این کرگدن، قصه ی ماست؛
ما شاخی جلوی چشمانمان نداریم که با آن، همه جهان را در دو طرفِ یک شاخ ببینیم
اما ذهنمان پر است از پیشفرض ها و پیش داوری ها...
همه ما تصور می کنیم که بی طرفانه قضاوت می کنیم و منطبق با واقع...ا
مثلِ همین کرگدنِ رئالیست!
مثل او تصور می کنیم، که میانِ همه جهان شاخی است زیبا
و جهان دو نیمه است: نیمی این سوی شاخ، نیمی آن سوی شاخ
غافل از اینکه به ذهنمان عینکی است، نادیده!
قضاوت، کار سختی است...ا
قضاوت در هر کاری...ا

یادت که هست



وعده ی هر روزمان یادت که هست، گریه ی جانسوزمان یادت که هست

کوچه ی عشاق وباران های تند، لحظه های عاشقی یادت که هست

گفته بودی من گل ناز توام!!!! بوسه بر دست ودهان یادت که هست

دغدغه های دوباره دیدنم ، بعد هر قول وقرار ، یادت که هست

آن نگاه مهربان وخیره هم ، لحظه ی دیدارمان یادت که هست

ادامه مطلب ...

در همه شهر غریبم


 

بی تو طوفان زده دشت جنونم
صیدافتاده به خونم
تو چه‌سان می‌گذری غافل از اندوه درونم؟
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره‌ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی...
نت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی
چون در خانه ببستم،
دگر از پا نشستم
گوئیا زلزله آمد،
گوئیا خانه فروریخت سر من
بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو، کس نشنود ازاین دل بشکسته صدائی
بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی
تو همه بود و نبودی
تو همه شعر و سرودی
چه گریزی ز بر من
که ز کوی‌ات نگریزم
گر بمیرم ز غم دل
به تو هرگز نستیزم
من و یک لحظه جدایی؟
نتوانم، نتوانم
بی تو من زنده نمانم ...

شعر و متن عاشقانه


حالا که دیگر دستم به آغوشت نمیرسد

و بوسیدنت موکول شده

به تمامی روزهای نیامده..

 

حالا که هر چه دریا و اقیانوس را

از نقشه جهان پاک کردی

مبادا غرق شوم در رویایت

ادامه مطلب ...