خدای من
یک سال گذشت
خدای من
یک سال گذشت هرچه کردم ، دیدی و هر چه بخشیدی و عفو کردی ندیدم
خدای من ،
هراسان شدم پناهم دادی ، بیمار شدم شفایم دادی .آرامش و امنیت که رسید ، طبیب و پناه را از یادم بردم .
در عشق اگر عذاب دنیا بکشی
با اشک دیده طرح دریا بکشی
تا غربت من هزار فرسنگ باقی است
تنها نشدی که درد تنها بکشی
نوشتن ، وقتی میدانی او میخواند چه زیباست...
چه زیباست سرودن ، وقتی میدانی او میشنود...
و چه زیباست دیوانگی به خاطر او ، وقتی میدانی او میبیند...
چه دردیست در میان جمع بودن
ولی در گوشه ای تنها نشستن
برای دیگران چون کوه بودن
ولی در چشم خود آرام شکستن
برای هر لبی شعری سرودن
ولی لبهای خود همواره بستن
به رسم دوستی دستی فشردن
ولی با هر سخن قلبی شکستن