دهقان پیر، با ناله میگفت: ارباب! آخر درد من یکی دو تا نیست، با وجود
این همه بدبختی، نمیدانم دیگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را«چپ» آفریده است؟! دخترم همه چیز را دو تا میبیند.
ارباب پرخاش کرد و گفت: بدبخت! چهل سال است نان مرا زهر مار میکنی! مگر کور هستی، نمیبینی که چشم دختر من هم «چپ» است؟!
دهقان گفت: چرا ارباب میبینم ... اما ... چیزی که هست، دختر شما همهی این خوشبختیها را «دوتا» میبیند ... ولی دختر من، این همه بدبختی را ...
thanks for ur coming papa long leg
why dont you come to my website????
من که همیشه اومدم فقط نرسیدم نظر بدم ...
می تونی از موتور آمار گیر اگه داری آمار بگیری که از هیچکس ها چند بار ویزیت داشتی اما بازم حتما میام
take care Jodee mehraban
عجب!
are vagheaan ... che ajab az in vara? aftab az kodom goor kosof karde ha
سلام
ببخشید خووووووووووو
ohhhh my god...zood bash eteraf kon chi kar kardy ke bayaad bakhshide beshi?