شراب خواستم... گفت : " ممنوع است "
آغوش خواستم... گفت : " ممنوع است"
بوسه خواستم... گفت : " ممنوع است "
نگاه خواستم... گفت: " ممنوع است "
حالا از پس آن همه سال دیکتاتوری عاشقانه ، با یک بطری پر از گلاب ، آمده بر سر خاکم و به آغوش می کشد با هر چه بوسه ، سنگ سرد مزارم را و چه ناسزاوار عکسی را که بر مزارم به یادگار مانده ، نگاه می کند و در حسرت نفس های از دست رفته ، به آرامی اشک می ریزد . ... تمام تمنای من اما سر برآوردن از این گور است تا بگویم هنوز بیدارم..
. سر از این عشق بر نمی دارم ...
خواهد آمد شب شراب و هوس داغی بوسه ها و هُرم نفس یک نگاه پر از امید و هنوز شب آغوش ما و کنج قفس
سلام وب جالبیه واقعا خیلی قشنگه عزیز.
اگه خواستی با هم تبادل لینک می کنیم. من و با اسم موزیک .بیت دست ساز. لینک کن.ممنون تا بعد بای