یکی مثل هیچکس

سلام غزل جان میلت هک شده هروقت اومدی وب تو بخش نظرات کامنت بذار

یکی مثل هیچکس

سلام غزل جان میلت هک شده هروقت اومدی وب تو بخش نظرات کامنت بذار

دلم از آدمهای بیمعرفت گرفته


آه که چقدر دلم از بی معرفتی آدم ها می گیرد . نمی دانم این رسم روزگار است یا رسم آدم ها ، که تا یادشان نکنی یادت نمی کنند . خیلی سخت است کسانی که دوستشان داری - صادقانه و از عمق وجودت- ، بی رحمانه - و شاید هم ندانسته - قلبت را تکه تکه کنند. خیلی انتظار بزرگی است این که بخواهی عزیزانت جویای احوالت باشند !!!!!
چند وقتی است از بودن توی جمع عذاب می کشم.اینجور وقت ها بیش تر احساس تنهایی می کنم .سخت تر از اینکه دنیای همه ی ادم های دور و برت با دنیای تو زمین تا اسمان فرق داشته باشد ؟! شاید باید به تنهایی خو کرد . شاید باید او را فهمید ...


خیلی آدمِ اهل ارتباطی نیستم . شمار دوستانم هم شاید بیش تر از انگشتان یک دست نباشد . تا دنیای کسی را نزدیک به دنیای خودم نبینم اجازه نمی دهم پایش را توی دنیایم بگذارد. این که می گویم دوست یعنی دوست صمیمی - یا شاید دوستی که من فکر می کنم صمیمی است - ... این که می گویم دوست یعنی محرم ... یعنی کسی که می توانم دنیایم را با او قسمت کنم ... این که می گویم دوست یعنی ... یعنی دوست دیگر ... دوستی که با او به تنهایی به اندازه ی یک دنیا شادی ...
حالا چه شده که انقدر دلم گرفته نمی دانم . شاید دل من کوچک شده ، شاید هم آن ها بی معـ... ( نمی توانم تمامش کنم ...)



بگذار این چند خط را برای تو بنویسم .برای تو که به جرئت می توانم بگویم اولین کسی بودی که «دوست» را برایم معنا کرد ... برای تو که فکر می کنی این فاصله های لعنتی می توانند فاصله ی دل آدم ها را هم زیاد کنند ...برای تو که شیطنت های شیرینت را دوست دارم ... برای تو که هیچ وقت نخواستی بفهمی آدمی نیستم که برای دل خوش کرن دوستانم بهشان بگویم دوستشان دارم ... نخواستی بفهمی که وقتی می گویم «دوستت دارم » یعنی دوستت دارم ... می شود این یک بار را بفهمی؟؟!!

 

********

 

دلم از آدمهای بیمعرفت گرفته دوست دارم از این شهر برم

 

دلم خیلی گرفته دوست دارم از این شهر فرار

 کنم و برای یکی دو هفته ای به یه جایی برم

 که هیچکس اونجا نباشه فقط و فقط من

باشم و نسیم ارامش دهنده.

از زندگی بریدم دیگه هیچی برام ارزش نداره

دوست دارم تنهای تنها باشم و یه اهنگ

غمگین و منم گریه کنم.

 موندن توی خونه و دیدن بعضی ها و سروکله

 زدن با اونا شده یه عذاب و داره خفم میکنه.

خیلی دوست داشتم لیست تمام ادمها در

دست من بود و اسم یکی یکی بیمعرفتهای

 عالم را خط میزدم.

 چقدر بده به یکی خوبی کنی و براش احترام

 قائل باشی ولی یه وقت بفهمی اشتباه

 کردی چون این ادم لیاقت خوبی کردن را

نداشته.

 هیچی بدتر از این نیست که فکر کنی یکی

 اونقدر دوست داره که حاضره جونش را برات

 بده ولی بعدن بفهمی همه خوبیاش یه دروغ

 بوده و داشته یه فیلم بازی میکرده. حالا

میفهمی که هیچکس ارزش خوبی را نداره تو

 این دنیا هیچکس به کسی رحم نمیکنه

حتی خود دنیا هم به عزیز ترین کسش رحم

 نمیکنه.

دوست دارم بمیرم یا حداقل یه سنگ بودم که

 نه احساس میردم و نه درکی داشته باشم و

 کسی را هم نمیشناختم و روزی دو سه بار

 لگدی میخوردم و پرت میشدم اون طرف تر و

 میتونستم عصبانیت یکی را از خون و

 دل بخرم و ارومش کنم. روزی صدها ادم را

میدیدم که تو دلشون پر از غصه است و لبخند

 سرد و بیرنگی میزدند و رد میشدند.

دوست داشتم یکی را داشتم که موقع دل

تنگیهام به حرفهام گوش کنه و حرف نزنه مثل

 یه جعبه موزیکال ساز میزد و برام میرقصید و

کاری میکرد که تمام غصه هام فراموشم بشه

 و با چشمانی پر از اشک از ته دل میخندیدم

 کاش کبوتری بودم و تو اسمان اوج میگرفتم و

 برای دیدن یه دوست.یه اشنا.یه هم زبون.یه

همراز میرفتم و میدیدمش و قبل از اینکه به

 اشیانم برسم تیری میخوردم و روی زمین می افتادم و میمردم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد